پیر شدگانیم

امروز جزو یکى از معدود روزایى بود که واقعا روزه خستم کرده بود انگار بدنم داشت میپاچید فکر کنم پیر شدم قبلا دو ساعت قبل از افطار میرفتم بدمینتون تو میدون بازى میکردم تازه میومدم خونه بازم افطار نشده بود و من واقعا هنوز پر از انرژى بودم از اون طرف اصلا چرا حوصله ندارم شاید باورش سخت باش حتى بعضى اوقات گوشى 

رو هم حسى ندارم بهش هعىى 

امروز سر امتحان هى میخواستم تقلب کنم هى میخواستم تقلب کنم نتونستم یعنى اگه میخواستم میتونستم نخواستم اخه فکر کنم بعد این همه تجربه دستم اومده که هر بار تقلب میکنم نمرم کم میشه انگار فکر کنم یه جور تلنگرى از خدا باشه فقط نمیدونم چرا در مورد همه صدق نمیکنه 

به دشدت هر چه تموم تر در انتظار دوربینم که ایشالله این ماه میگیرم تقریبا بعد امتحانام :)))